✣✣✣اگه بی جنبه ای نیا تو✣✣✣
هیس هیچی نگو!!!!!!!

 

 

 

حالا که آخرای عمر منه...

وصیت من به زیر سرمه...

بخونین و بدونین حرفای من...

همه دردای من از عشقمه...

وقتی اومد کسی دورم نباشه...

تا که بدونه عشقش از بی کسی مرد...

توی چشمام نم اشک و ببینه...

تا که بدونه دردم دلواپسی بود...

دیر اومدی باید بری...

حق نداری بمونی...

حتی یه فاتحه سر...

مزار من بخونی...

برو دیگه نمیخوامت ای گل دیوونه....

اونقدر نیومدی که هیچی از من نمونده...

یادته موقع رفتن گفتم...

تو رو خدا نرو این دل و نشکن...

حالا که میری بگو که کجایی...

گفتی که جاییه مثل جهنم...

حتی یه نشونه از خودت ندادی...

فهمیدم که به من بی اعتمادی...

رفتی و تا الانه که من یه مردم...

یه خبری یه نامه ای هیچ ندادی...

بسه دیگه ، چته ؟ کم بم زل بزن...!

برو عقب،نه نه بم دست نزن...!

چه جوری بود اون روزایی که رفتی...

یه بوسه خواستم و گفتی نا محرمی...؟!

برو که روسیاهی به دلت موند...

حالا پشیمونی از دل و از جون...

هرچی که گریه کنی دیگه دیره...

عشق تو فردا توی خاک اسیره...

نوشته شده در چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:رپ اصفهان را محمد دسیسه درخشان کرد,محمد دسیسه سلطان رپ اصفهان,محمد دسیسه, ساعت 18:36 به قلم ✪بــــهـــراد✪ ||

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 43 صفحه بعد